سفارش تبلیغ
صبا ویژن






حس پرواز

دل روشنی دارم ای عشق!  
صدایم کن از هرچه می توانی.... 
صدا کن مرا از صدف های باران، 
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن، 
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو! 
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟ 
بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفر کرد؟ 
بگو با کدامین افق می توان تا شقایق خطر کرد؟  
مرا می شناسی تو ای عشق؟؟؟  
من از آشنایان احساس آبم! 
همسایه ام مهربانیست!  ... 
من نمی دانم تو را آن سان که باید گفت!!! 
من نمی گویم!!
از تو گفتن پای دل درگِل، بالهای شعر من در بَند!!! 
من نمی گویم!! 
خیل باران های باد آور که می بارند و می پویند و می جویند می گویند: 
تا نفس باقیست زیبا، فرصت چشمت تماشاییست!!!  محمدرضا عبدالملکیان

 پی نوشت: زیبا

زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
 آغاز کن مرا....


نوشته شده در یکشنبه 91/2/17ساعت 5:6 عصر توسط فاطمه نظرات ( ) | |

همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد

شاکی سختی های دنیا نباش

................

شاید تو بهترین بازیگر خدایی...!


نوشته شده در پنج شنبه 91/2/14ساعت 5:30 عصر توسط فاطمه نظرات ( ) | |

همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر تعلق دارد

شاکی سختی های دنیا نباش

................

شاید تو بهترین بازیگر خدایی...!


نوشته شده در پنج شنبه 91/2/14ساعت 5:25 عصر توسط فاطمه نظرات ( ) | |

> واعظی پرسید از فرزند خویش:
> " هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟

> صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
> وین عبادت هم نشان معنویست"

> گفت: " زین معیار اندر شهر ما
> یک مسلمان هست آنهم ارمنی ست!!!"


نوشته شده در پنج شنبه 91/2/14ساعت 5:24 عصر توسط فاطمه نظرات ( ) | |

از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست ؟
- دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر :
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدرتر است .
هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاورد است !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین !
سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار !
وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،
دست هایی که به هم پیوسته است !
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دست هایش بسته است !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق !
دست در دست کسی داری اگر ،
دانی ، دست ،
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست ؛
لحظه ای چند که از دست طبیب ،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دست? 
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !
دست ، گنجینه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،
خواه در یاری نابینایی ،
خواه در ساختن فردایی !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشرست ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی
دست هامان ، نرسیده است به هم !

"فریدون مشیری"


نوشته شده در پنج شنبه 91/2/14ساعت 5:23 عصر توسط فاطمه نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت