حس پرواز
اینجا وضع خراب است
رروز های شلوغ یکی پس از دیگری می گذرند ، صبح ، ظهر ، غروب ، شب سلسله وار می آیند و می روند و ما همه حالمان خوب است .
ماشین هایمان گران تر ، خانه هایمان وسیع تر ، موبایل هایمان مدر ن تر ، لب تابهایمان پرسرعت تر ، لباس هایمان شیک تر ،
تیپ هایمان متشخص تر ، لهجه هایمان با کلاس تر ، اندیشه هایمان روشن تر و...
خلاصه همه چیز دارد پیشرفت می کند و ما همه حالمان خیلی خوب است چون که همه چی داریم و نداشته هایمان بسیار بسیار اندک است .
ولی ....
روز به روز صندوق های صدقاتمان خالی تر ، متکدی هایمان افزون تر ، کلاه برداری هایمان پیچیده تر ،دروغ گفتن هایمان ساده تر ، دزدی هایمان
همه گیر تر ، زیرآب زدن هایمان حرفه ای تر ، غیبت کردنهایمان مجاز تر ، تهمت زدنهایمان جدی تر و...
خلاصه وضع خراب است اینجا و اندک کسی می فهمد آن را
اندک کسی درک می کند که فقط آب و غذا نیست لازمه ی زنده بودن ...
اندک کسی حس می کند که نمی تواند نفس بکشد و دلیل آن را بوی کپک نان های تازه یمان می داند.
اندک کسی می داند که دلش از سرما یخ زده است .
.اندک کسی به آینده امید وار است ...
اندک کسی یاد می آورد آن روز های طلایی را ...
اندک کسی در خواب زمستانی اش ، رویا ی آمدن بهار را می بیند ، رویا هایمان شده است همه قصر های مجلل ...
اندک کسی منتظر بهار است
بهار!!!!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |